Introduction of the ebook: The Woman in the Dunes

Đánh giá : 3.90 /5 (sao)

The Woman in the Dunes, by celebrated writer and thinker Kobo Abe, combines the essence of myth, suspense and the existential novel.

After missing the last bus home following a day trip to the seashore, an amateur entomologist is offered lodging for the night at the bottom of a vast sand pit. But when he attempts to leave the next morning, he quickly discovers that the loc The Woman in the Dunes, by celebrated writer and thinker Kobo Abe, combines the essence of myth, suspense and the existential novel.




After missing the last bus home following a day trip to the seashore, an amateur entomologist is offered lodging for the night at the bottom of a vast sand pit. But when he attempts to leave the next morning, he quickly discovers that the locals have other plans. Held captive with seemingly no chance of escape, he is tasked with shoveling back the ever-advancing sand dunes that threaten to destroy the village. His only companion is an odd young woman, and together their fates become intertwined as they work side by side through this Sisyphean of tasks. …more

Review ebook The Woman in the Dunes

Suna No Onna = Sand Woman = The Woman in the Dunes, Kōbō Abe

The Woman in the Dunes is a novel by the Japanese writer Kōbō Abe, published in 1962. It won the 1962 Yomiuri Prize for literature, and an English translation and a film adaptation appeared in 1964.




In 1955, Jumpei Niki, a school teacher from Tokyo, visits a fishing village to collect insects. After missing the last bus, he is led, by the villagers, in an act of apparent hospitality, to a house in the dunes that can be reached only by ro Suna No Onna = Sand Woman = The Woman in the Dunes, Kōbō Abe

The Woman in the Dunes is a novel by the Japanese writer Kōbō Abe, published in 1962. It won the 1962 Yomiuri Prize for literature, and an English translation and a film adaptation appeared in 1964.

In 1955, Jumpei Niki, a school teacher from Tokyo, visits a fishing village to collect insects. After missing the last bus, he is led, by the villagers, in an act of apparent hospitality, to a house in the dunes that can be reached only by rope ladder.




The next morning the ladder is gone and he finds he is expected to keep the house clear of sand with the woman living there, with whom he is also to produce children.

He eventually gives up trying to escape when he comes to realize returning to his old life would give him no more liberty. After seven years, he is proclaimed officially dead.

تاریخ نخستین خوانش: روز پانزدهم ماه اکتبر سال 2005میلادی




عنوان: زن در ریگ روان؛ کوبو آبه؛ مترجم: مهدی غبرائی؛ تهران، نیلوفر، 1383، در 236ص؛ شابک 9789644482229؛ موضوع داستانهای نویسندگان ژاپن – سده 20م

این رمان کافکایی، تجربیات کابوس مانند یک آموزگار، و حشره‌ شناس، به نام: «نیکی جامپی» را روایت می‌کند؛ که توسط گروهی از افرادی که پایین یک تپه شنی بزرگ زندگی می‌کنند، به اسارت گرفته میشود؛ «کوبو آبه» با انتشار همین رمان، و فیلمی که با اقتباس از آن، ساخته شد، به شهرت جهانی دست یافتند

در داستان «زن در ریگ روان» یک مرد حشره شناس، به دنبال ثبت نام خود، در دانشنامه‌ ی حشرات است، او در پی سوسکی منحصر به فرد است، اما از آنچه سرنوشت پیش پای او قرار می‌دهد، آگاهی ندارد؛ داستان از زبان دانای کل روایت می‌شود، و در هر فصل، زمان داستان، و رویدادهای آن دگرگون میشوند، اما این پرش‌های زمانی، خوانشگر را سردرگم نمی‌کند؛ آنچه که در این کتاب آشکار است، استفاده هنرمندانه «کوبو آبه» از نمادها است؛ در کتاب «زن در ریگ روان» می‌توان رد پایی از «افسانه سیزیف» را نیز دید، که به تلاش‌های بی‌فرجام انسان در زندگی اشاره می‌کند؛

نقل نمونه متن: (سر به زیر راه افتاد، و خط هلالی تلماسه ها را، که چون قلعه ای بر فراز دِه، خیمه زده و در برش گرفته بود؛ دنبال کرد؛ به چشم انداز دور تقریبا هیچ توجهی نداشت؛ حشره شناس باید ششدانگ حواسش را، متوجه دو سه متری دور و برش کند؛ و یکی از قواعد اساسی آن است، که نباید به آفتاب پشت کند؛ اگر پشتش به خورشید باشد؛ سایه اش حشرات را میرماند؛ در نتیجه پیشانی و دماغ گردآورنده حشرات، هميشه آفتاب سوخته است

با گامهای یکنواخت، آهسته پیش میرفت؛ هر قدمی که برمیداشت، شن روی کفشهایش میپاشید؛ جز علفهای هرز، با ریشه سطحی، که انگار یکروزه و با هر نمی، سر برمیآوردند؛ هیچ موجود زنده ای، پیدا نبود؛ گاهی تک و توک، «مگسی لاکی» که بوی عرق آدمیزاد، جذبش کرده بود؛ دورو برش پر میزد؛ با اینحال؛ دقیقا در چنان محیطی، انتظار داشت چیزی پیدا کند؛ بخصوص اینکه، سوسکها گروه زی نیستند، و میگویند: که در برخی موارد نادر، یک سوسک منطقه ‌ای به وسعت حدود دو کیلومترمربع را، قلمرو خود قرار می‌دهد؛ مرد همچنان صبورانه پیش می‌رفت؛ ناگهان سر راه ایستاد؛ کنار ریشه ‌های دسته ‌ای علف، چیزی جنبیده بود؛ یک عنکبوت بود؛ عنکبوت‌ها به دردش نمی‌خوردند؛ نشست که سیگاری دود کند؛ باد بی‌امان از جانب دریا می‌وزید؛ آن پایین موج‌های پرتلاطم، سر بر شنزار می‌کوفتند؛ آنجا که تلماسه‌ ها، رو به غرب، سر فرود می‌آوردند؛ تپه ی کوچکی، که خرسنگی برهنه، بر فراز آن بود، به سوی دریا پیش رفته بود؛ نیزه‌ های نور خورشید، روی این خرسنگ پاشیده بود؛ روشن کردن کبریت، مکافاتی داشت؛ از ده تا کبریت، یکی هم روشن نشد؛ موج شن، کنار کبریتهایی که به زمین می‌انداخت، با سرعت عقربه ی دقیقه ‌شمار ساعت مچی‌ اش، حرکت می‌کرد؛ به یکی از این موجک‌ها توجه کرد، و وقتی به نوک پاشنه ‌اش رسید؛ بلند شد؛ شن، از چین و شکن‌های شلوارش، پایین ریخت؛ تف کرد، و در دهانش، زبری دانه‌ های شن را احساس کرد.)؛ پایان نقل

تاریخ بهنگام رسانی 19/06/1399هجری خورشیدی؛ 18/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی …more

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *